[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]
بیجار فردا
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 3650
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 6
........... درباره خودم ...........
بیجار فردا
مسعود

........... لوگوی خودم ...........
بیجار فردا
............. بایگانی.............
تابستان 1385

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • قاطعیت در سیره پیامبر اعظم

  • نویسنده : مسعود:: 85/4/30:: 1:16 عصر

    هر چند زیر بنای رسالت اسمانی رسول خدا(ص) بر مهرورزی و رفق استوار بود اما اگر اصلی از اصول اسلام یا حقی از حقوق مسلمین به خطر می افتاد ان حضرت جلوه ای دیگر از شخصیت ملکوتی خویش را بروز می داد وان خشم مقدس و صلابت انقلابی بود

    پیامبر رحمت در عین حال که مردم رااز زلال محبت و مهر خویش برخوردار می نمود و با انان با عشق صفا و رحمت فراگیر خود برخورد می کرد اما حاضر نبود از اصول دین و اعتقادات حقه خویش حتی یک قدم و یک لحظه عقب نشینی نماید .

    همان شخصیت بزرگی که در باره در مواجهه با پایمال شدن حقوق شخصی خود ودر برابر اذیت و ازارها - تهمت ها -شکنجه ها و جو سازیها همواره از سر تواضع و ملایمت برخورد می نمود و در مقابل رفتارهای زشت مشرکین دست به دعا بر میداشت و از خدا می خواست تا انان را مورد هدایت خویش قرار دهد - در حمله به مبانی دینی و زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی سخت بر می اشفت .

    پیغمبر اکرم نسبت به حفظ و حراست از بیت المال بسیار خشن و قاطع بود و با صلابت تمام با متجاوزین به بیت المال برخورد می کرد . در یکی از جنگها فردی که از جمله سربازان حضرت بود کشته شد از حضرت خواستند بر بدن وی نماز گذارد اما حضرت از این کار خود داری کردند وقتی دلیل این کار را پرسیدند فرمود : او بدون هماهنگی و مجوز لباسی از بیت المال یرداشته و پوشیده است . من بر او نماز نمی خوانم .

    رسول خدا با پارتی بازی و تبعیض به شدت مخالف بودند . روزی اسامه که از خواص و افراد مورد اعتمتد پیامبر بود به حضور ایشان رسید و عرضه داشت : یا رسول الله زنی از فلان  طایفه خطایی مرتکب شده و به محکوم شده است اکنون بستگان ان زن مرا واسطه کرده اند تا به به محضر شما رسیده و از شما بخواهم این حکم شرعی را لغو نمایید . پیامبر اعظم با شنیدن سخنان اسامه به شدت براشفت و به اسامه فرمود :ای اسامه ایا در باره حدی از حدود خدا وساطت می کنی . تو می خواهی من احکام خدا را تعطیل کنم . سوگند به خدا اگر این جرم را دخترم فاطمه هم مرتکب می شد همین مجازات را در حق او جاری می ساختم .

                                                                                         ادامه دارد


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ